انگلیسی | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
To be caught up in | از دو کلمۀ گیر و افتادن ترکیب یافته. گیر به مفهوم بند، اسیر، مشکل و چنگ به کار می رود؛ چنانکه گویند "آخر گیرم می آئی" یعنی به چنگم می آئی. و یا احمد در مشکلی گیر افتاده که از آن برآمده نمی تواند. و یا پولیس گنهکار را دستگیر کرد یا گنهگار به گیر پولیس افتاد. احمد به محمود گفت: "حالا که در گیرم افتادی، یله ات (رهایت) نمی کنم." در مسابقۀ دوش، طفل اولی که عقب مانده بود، طفل دومی را گیر کرد. دزد در حال گریز بود که به گیر صاحب خانه افتاد. | مصدر مرکب | ترکیب دری و دری | /geer.uf.taa.dan/ | گیر افتادن |