انگلیسی | پښتو | شرح | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
Essence, gem, jewel , precious stone | | | گَوهَر- سنگ گران بها را گویند؛ مانند الماس و یاقوت و لعل و ... گوهر مجازاً ذات و اصل و نسب را نیز گویند. در فلسفه به جای گوهر، جوهر گفته شده است؛ که مقابل عِرض می باشد ـ آن چه قائم به ذات نیست. عرض یعنی آن چه وجود مستقل ندارد. به چیزی دیگری وابسته است. کیفیت یک شئ عرض آن است، چون به آن شئ بستگی دارد. اگر آن شئ نباشد، کیفیتی هم وجود نمی داشته باشد. "گوهر" در معنای مجازی می تواند به معنای "چیز باارزش" یا "دستآورد بسیار گرانبها" به کار رود.
| اسم - صفت | دری | /gaw.har/ | گوهر |
؟؟؟ | | | گوهری که در شب مانند چراغ بدرخشد و روشنی دهد ، بر اساس افسانه ها گاوی در دریا زندگی میکند که شب ها از دریا به خشکی می آید و این گوهر از دهان آن خارج میشود ، به آن دُر شبگون هم میگویند. | اسم مرکب - صفت | ترکیب دری و دری | | گوهر شب چراغ |
Pure essence | خالص او پاک کاڼي، ښکلی او قیمتي ډبره، ملغلره، غمی
| | گوهر بی آمیغ، گوهر بی آمیزش، گوهر بیغش، گوهر پاک، گوهر خالص، گوهر سره، مرواریدصاف | اسم مرکب - صفت نسبتی | ترکیب دری و دری | /gaw.ha.re.naab/ | گوهر ناب |
؟؟؟ | د مرغلرو شیندونکی. ځوانمرده، په مجازي ډول له اوښکو ډکې سترگې، ژړاند
| | نثار کننده گوهر، گوهرافشان، (به مجاز) چشم اشک بار، گریان، مخفف آن گهربار، که کنایه از جوانمرد باشد | اسم مرکب - صفت نسبتی | ترکیب دری و دری | /go.har.baar/ | گوهربار |
؟؟؟ | | به «چشم گریان» هم اطلاق میشود
| گوهربیز، آنچه از آن گوهر فروریزد، ریزندهٔ گوهر، کسی که جواهر نثار کند گوهرفشان، گوهربار، پاشندهٔ جواهرات
| اسم مکان - اسم خاص | ترکیب دری و دری | /gaw.har.rayz/ | گوهرریز |