انگلیسی | پښتو | معلومات مکملتر | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
A- Rot, mullock, dirt, mess B- disgrace, loss of reputation or respect as the result of a dishonourable action | الف ــ خوساتوب، بد بوي، ککړوالی ب ــ بد کار ترسره کول، د فساد راښکاره کېدی، رسوا کېدل، خوسا کېدل
| | الف - گندگی، بوی بد، عفونت، کثافت ، آلودگی ب- چیزی بالا آمدن، فسادی آشکار شدن ، چیزی را بالا آوردن، کاری را بسیار بد انجام دادن ، رسوائی، رسوا شدن، گندیدن | اسم - صفت | دری | /gand/ | گند |
| | خرید لباس زنانه افغانی | وقتی لباس گند گفته می شود شامل سه تکه می شود: چادر، پیراهن و شلوار. چادر در این لباس به شکل یک شال بلند و یا یک روسری مربع خیلی بزرگ می باشد که در اطراف آن مهره دوزی یا سوزن دوزی شده است. پیراهن این لباس، آستین های بلندی دارد و در انتهای آستین ها تزئینات هنری انجام شده است. بزرگی دامن این پیراهن از لحاظ طول، تا دوازده متر هم می رود. تزئینات هنری لب دامن با لب آستین و شلوار هماهنگ می باشد. در این نوع لباس با توجه به جو آب و هوایی افغانستان که سرد و کوهستانی می باشد، از پارچه های ضخیم استفاده می شود. پارچه های استفاده شده معمولا کتان، مخمل و یا قناویز می باشد. این لباس ها به دو روش تولید می شوند: روش سنتی و روش ماشینی. روش سنتی آن به صورت دستی توسط زنان ولایات مختلف ساخته می شوند. زنان ولایت غزنی در افغانستان نسبت به این تولید، بسیار فعال هستند. برای تولید لباس های دست دوز، نزدیک یک ماه زمان نیاز دارد. هنر های مختلفی در تولید لباس های گند افغانی به کار برده می شود. از جمله ی این هنرها خنجر دوزی، گراف دوزی، پخته دوزی، چکن دوزی، سکه دوزی و شیشه کاری می باشد | اسم مرکب - صفت | ترکیب دری و دری | /gand.af.gha.nee/ | گند افغانی |
putrefy, rot | خوسا کول، بویناکه کول، فاسدول
| | گندانیدن، گنده کردن، متعفن کردن، عفن کردن، فاسد کردن | مصدر متعدی | دری | /gan.daan.dan/ | گنداندن |
putrefy, rot | ښورول،لړزول، ټکان ورکول
| | گنداندن، گنده کردن، متعفن کردن، عفن کردن، فاسد کردن | مصدر متعدی | دری | /gan.daa.nee.dan/ | گندانیدن |
Dirtiness, messiness | | | عفونت و بوی ناخوش، مثلاً کسانی که بی حد هر چیز را و هر جای را غیر منظم و نا پاک تا متعفن سازد میگویند که این چه گندگی است یا چه گندگی را انداخته یی. و یا در مسایلی که بی حد درهم و برهم میگردد و اصلاح ناپذیر، میگویند که این چه گندگی است یا گندگی شده است.
| اسم مصدر | دری | /gan.da.gee/ | گندگی |
Wheat | غنم، یو دول
وړوکې دانه یا غله ده چې وړه ورنه جوړېږي او د انسانانو د خوراک اصلي
ماده ده نشایسته لري او ډوډۍ ورنه پخېږي | | نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد تهیه نموده نان می سازند و یا پخته می کنند. از آرد میتوانیم خوراکه های مختلف بسازیم مانند کیک، کلچه، جلبی، حلوا، بولانی، آشک، منتو، کاچی، حلیم و امثالهم برای معلومت بیشتر در پائین به بخش «زراعت» مراجعه شود
| اسم خوراک | دری | /gan.doom/ | گندم |
tan, wheaten, tawny, fulvous, fuscous | غنمرنکی، څوک چې بوستکی یې نه سپین وي نه تور او له سپین والی نه توروالي ته مایل وي
| | گندمی، مانند گندم، مثل گندم، به رنگ گندم، کسی که چهره اش سفید نباشد و اندکی تیره و برنگ گندم باشد، حد وسط سیاه پوست و سفید پوست
| صفت | ترکیب دری و دری | /gan.dum.goon/ | گندمگون |
Tan, tannic | غنمرنګی یا غنمرنګې، د چا څیره چې غنمو ته ورته وي، غنمی یا غنمۍ | | گندم رنگ، گندمگون، آدم سبزه رنگ | صفت | دری | /gan.du.mee/ | گندمی |
Grubby | خوسا، بد بویه، هر څه چې بد بوی وکړي
| | گندیده و عفن، متعفن، بدبو، هرچیزی که بوی بد بدهد. در زبان عوام به کلمات بد و زشت و پایین و دون گویند سخنان گنده و به کسانی هم اطلاق میگردد که یا سخنان پایین را زیاد استعمال مینماید و یا خود همیش ناشسته و با لباس متعفن و جای متعفن زندگی کند گویند که آدم گنده است.
| صفت | دری | /gan.da/ | گنده / گَنده |
Huge, massive, lumpish | | | بزرگ، درشت، زمخت، ستبر، ضخیم، کلفت، ناهموار. همچنان گُنده کلمهٔ عامیانه تا ادبی به اشخاصی گفته میشود که از هر نقطهٔ نظر قابل اعتماد باشد که گویند که آدم گنده است یعنی قابل اعتماد و انسان اصولی است.
| صفت | دری | /gun.da / | گنده / گُنده |