انگلیسی | پښتو | شرح | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
To assign, to allocate, to designate | | کسی را بکاری و شغلی منصوب کردن، نشان دادن چیزی، تبسم کردن- گفت مختصر ملکی بود ... این میگفت و می گمارید. شکفتن- اول نوبهار و هنگام گماریدن ازهار از غزنین روان شد. خودنمایی کردن یا گماریدن یاسه . بر آوردن آرزوی کسی | و یا گماشتن، به کار مقرر و منصوب کردن | مصدر متعدی | دری | /gu.maar.dan/ | گماردن |