Select/Deselect all list
Click on the keyboard if you do not have the correct keyboard layout.
مجمع اللغات
انگلیسیپښتومعنینوعیت کلمهریشۀ لغتتلفظاسم یا کلمه
???

​تلونکی، روان، متحرک، گرځېدونکی

سیار، روان، متحرک، متحول، متغیر، منقلب، گردنده، جاری، سیال، چرخنده، دوار و جمع گردکه معنی پهلوان را میرساند، پهلوانان.

اسم جمعدری/gor.daan/گردان
To turn

​الف ــ څرخول، تاوول
ب ــ راگرځول، بدلول

​گردانیدن:
الف- چرخانیدن، چرخاندن، گردش دادن - چیزی را در گرد چیز دیگر حرکت دادن
ب- برگردانیدن، تحریف کردن، تغییردادن، دگرگون ساختن، منحرف کردن

مصدر متعدیدری/gar.daan.dan/گرداندن
Managers, operators

/گرداننده/ جمع بڼه: چلونکي، د کارونو اداره کونکي


​جمعِ گرداننده، ​کسانی که ادارۀ کار ها را به عهده دارند، چرخانندگان

اسم جمع - اسم فاعل - صفتدری/gar.daa.nen.da.gaan/گردانندگان
Manager, operator

​چلونکی، د کارونو اداره کونکی

​کسی که ادارۀ کار ها را به عهده دارد، چرخاننده

اسم فاعل - صفتدری/gar.daa.nen.da/گرداننده
To turn

​الف ــ څرخول، گرځول
ب ــ راگرځول، بدلول

​گرداندن:
الف- چرخانیدن، چرخاندن، گردش دادن - چیزی را در گرد چیز دیگر حرکت دادن
ب- برگردانیدن، تحریف کردن، تغییردادن، دگرگون ساختن، منحرف کردن

مصدر متعدیدری/gar.daa.nee.dan/گردانیدن
فارسی ایران به دری افغانستان
اصطلاح دریعنوان
کندکگردان (در عسکری)
مختصات افغانستان
نوع محتواشرحردیفلسانضرب المثل ها، مقولات، کنایات و گفته ها
ضرب المثل ها، مقولات، کنایات و اصطلاحات عامیانه

​عوام چاپلوس و متملق و فلوته باز را گویند از عبدالله افغانی نویس

کنایهدریاو گردانی
ضرب المثل ها، مقولات، کنایات و اصطلاحات عامیانه

چنه زدن در سودا
عبدالله افغانی نویس

اصطلاح عامیانهدریبگوبگردان
ضرب المثل ها، مقولات، کنایات و اصطلاحات عامیانه

(دافع بلا) جمله ایست از روی احترام بجواب كسی گویند/فدای كسی شدن، جملۀ دعائیه ایست كه زنها به كسی گویند
عبدالله افغانی نویس

اصطلاح عامیانهدریبلا گردان/بلا گردان شدن
ضرب المثل ها، مقولات، کنایات و اصطلاحات عامیانه

زمين را با بيل چه كردن، زمين را زير و زبر كردن، [اصطلاح دهقان]. كنايه- شوخ كردن بي اندازة كودكان در خانه.گويند- او بچا، آرام باشيد خانه را بيلگردان كدين

اصطلاح عامیانهدریبیلگردان کردن
ضرب المثل ها، مقولات، کنایات و اصطلاحات عامیانه

​کنایه از آدم زرنگی است که هر کار از دست اش ساخته است

اصطلاح عامیانهدریتشنه را لب دریا بردن و تشنه برگرداندن
ضرب المثل ها، مقولات، کنایات و اصطلاحات عامیانه

 روی گردان کردن جامه،  لباسی که یخن آن چپه قات شده باشد​
عبدالله افغانی نویس

اصطلاح عامیانهدریچپه گردان
ضرب المثل ها، مقولات، کنایات و اصطلاحات عامیانه

اشیا و لوازم مستعمل. که به روی بازار به فروش گذارند. متاعی که از روی دست و به اصطلاح دست دوم خریداری می شود

اصطلاح عامیانهدریدست گردان
ضرب المثل ها، مقولات، کنایات و اصطلاحات عامیانه

پشت و روی کردن جامه. [اصطلاح خیاطان.]/منصرف شدن از کاری
عبدالله افغانی نویس

اصطلاح عامیانهدریروی گردان/روی گردان شدن
ضرب المثل ها، مقولات، کنایات و اصطلاحات عامیانه

​دارو یا دوای که برضد زرده و تهوع به مریض دهند

اصطلاح عامیانهدریزرده گردان
ضرب المثل ها، مقولات، کنایات و اصطلاحات عامیانه

​قانغوزک را گویند، زیرا قانغوزک هر جا سرگین بیابد آنرا لولانده به پیش میبرد

اصطلاح عامیانهدریسرگین گردان