Select/Deselect all list
Click on the keyboard if you do not have the correct keyboard layout.
مجمع اللغات
انگلیسیپښتومعنینوعیت کلمهریشۀ لغتتلفظاسم یا کلمه
Bread, livelihood, sustenance

​الف ــ اعاشه، نفقه، د ژوند وسیله لکه: خوړل ــ څښل
ب ــ مزد، تنخوا، معاش

​مُعاش-
الف- اعاشه، گذران، معیشت، نفقه - ​آنچه به‌ وسیلۀ آن زندگی می‌ کنند، از خوردنی و نوشیدنی؛ وسیلۀ زندگانی
ب- مزد، حقوق، تنخواه

اسمعربی/mu.'aash/معاش
Advance payment, advance salary 

​پیش پرداخت دستمزد، پیشمزد، مساعدت پولی در اذای کاری که بعداً انجام میگردد، تقاوی، بیعانه نیز گویند. "معاش پیشکی" به معنای "پیش‌پرداخت" یا "حقوق پیشین" است. این کلمه معمولاً به مبلغی از حقوق یا درآمد اشاره دارد که قبل از موعد معمول پرداخت می‌ شود. در واقع، "معاش پیشکی" به معنای دریافت بخشی از حقوق قبل از پایان دوره پرداخت تعیین شده است.

اسم مرکب - صفتترکیب دری و دری/maa.she.pe.sha.kee/معاش پیشکی
؟؟؟؟

معاشونه، تنخواگانې

جمع معاش - مزد ها، تنخواه ها، معاش ها

اسم جمععربی/mu.'aa.shaat/معاشات
hack, hired, hireling

معاش اخیستونکی، تنخواه اخیستونکی، د کار په مقابل کې مزد اخیستونکی

​اجیر، مزد وَر، تنخواه خور، اجرت کیرنده، کارگر با معاش، مأمور، توظیف شده در شغلی که در برابر آن پول بگیرد

اسم فاعل - صفت - اسم مرکبترکیب دری و عربی/mu.'aash.khor/معاشخور
Employees (people employed for wages or salary, especially at non-executive level)

​معاش اخیستونکي، تنخوا غوښتونکي، مزد غوښتونکي، هغه کارکونکي چې د کار په بدل کې مزد اخلي

​جمعِ معاشخور، مزد گیران، ​اجیران، مزد وَران، تنخواه خوران، اجرت گیرندگان، کارگران با معاش، مأموران، توظیف شدگان در شغلی که در برابر آن پول بگیرند

اسم جمع - اسم فاعل - اسم مرکب - صفتترکیب دری و عربی/mu.'aash.kho.raan/معاشخوران
Companion

​ملگری، د څنگ انډیوال، مصاحب

​مٌعاشِر- آمیزگار، همراه همدم, پهلو نشین, همسخن، مصاحب, هم نشین.

  • هم‌نشین، هم‌صحبت، دوست – کسی که با او رفت‌ و آمد و رابطه نزدیک داریم.

    • مثال: او مردی خوش‌معاشر و مهربان بود.
  • کسی که با دیگری زندگی می‌کند، همسر – در متون قدیمی‌تر، به معنای همسر یا شریک زندگی نیز به‌کار می‌رفته است.

    • مثال: او معاشر خوبی برای همسرش بود.
  • شیوه برخورد با دیگران، رفتار اجتماعی (در قالب "خوش‌معاشرت" یا "بدمعاشرت")

    • مثال: خوش‌معاشرت بودن در روابط اجتماعی اهمیت زیادی دارد.
صفت فاعلیعربی/mu'.aa.sher/معاشر
Socialization

​گډ ژوند کول، ټولنیز ژوند، په ټولنه کې یوځای اوسیدل، ملگرتیا کول جنسی اړیکه نیول، شهوت ترسره کول

​اجتماعى، آمیختن و با هم آمیزش کردن، نشست و برخاست، رفاقت، دوستی

اسم مصدرعربی/mu'.aa.she.rat/معاشرت
Social

​ټولنیز، اجتماعي،‌ په ټولنه کې ورگډ شخص، د ټولنې خیرخواه

​اجتماعى، جامعه پذیر، خوش مشرب، اهل معاشرت و آمیزش - ​آنکه با دیگران آمیزش داشته باشد. کسی که بسیار با مردم معاشرت کند

اسم فاعل - صفتترکیب دری و عربی/mu.'aa.she.ra.tee/معاشرتی
Courtship, flirting, love affair

​له چا سره مینه کول، عشق کول

​با کسی عشق ورزیدن، عشق‌ بازی کردن، عشق بازی، عشق ورزی، معاشقت، مهرورزی

مصدر لازم - اسم مصدرعربی/mu.'aa.she.qa/معاشقه