Select/Deselect all list
Click on the keyboard if you do not have the correct keyboard layout.
مجمع اللغات
انگلیسیپښتومعنینوعیت کلمهریشۀ لغتتلفظاسم یا کلمه
Axe

​د لرگو د ماتولو  او ونو د پریکولو وسیله 

​آلۀ چوب شکنی و درخت زنی

اسم ذات - اسم آلتدری/ta.bar/تبر
؟؟؟ 

افزاری که یک طرف تبر و یکطرف دیگر آن تیشه باشد

اسم مرکب - صفتترکیب دری و دری/ta.bar.tay.sha/تبر تیشه
Absolution, exculpation, exoneration

​تور لرې کول، سپینول

​ رفع اتهام کردن، ابراء، برائت، مبرا، رفع اتهام، مقابل/ محکوم، محکومیت

مصدر متعدی - اسم مصدرعربی/tab.re.'a/تبرئه
؟؟؟ 

​رفع اتهام کردن، مبرا شدن از تهمت وارده، برائت حاصل کردن، آزاد شدن از شبهه و افترأ

مصدر مرکبترکیب دری و دری/tab.rea.jos.tan/تبرئه جستن
؟؟؟ 

​از افترا و تهمت بری الذمه گشتن، منزه شدن، از شک و تردیدرهایی یافتن

مصدر مرکبترکیب دری و دری/tab.rea.sho.dan//تبرئه شدن
؟؟؟ 

​حکم قضایی برای برائت کسی، فیصله نامه محکمه یا مرجع همگون برای برائت کسی

اسم مرکبترکیب دری و دری/tab.rea.naa.ma/تبرئه نامه
Eschewing

​ډه ډه کول، لرې کیدل، له څه شي یا چا نه ځان ساتل 

دوری جستن، اجتناب کردن، خودداری کردن، جدایی کردن، بیزاری جستن، دوری کردن​

مصدر لازم - اسم مصدرعربی/ta.ba.raa'/تبراء
؟؟؟ 

​بیزاری کردن، گوشه نشینی کردن، دوری جستن از دیگران

مصدر مرکبترکیب دری و عربی/tab.raa.jos.tan/تبراء جستن
Aaxe, hatchet, cleaver

​تبرگی، وړوکی تبر

​تیشه، وسیله‌ ای فلزی و برنده با دستۀ چوبی که برای شکستن درخت و چوب به کار می‌ رود

اسم ذاتترکیب دری و دری/ta.bar.cha/تبرچه
؟؟؟ 

​تَبَرزد- نبات، کریستال یا بلوره شکر
​چنانچه ناصر خسرو بلخی گوید:
گویی مکنْش لعنت دیوانه ام که خیره     شکّر نهم تبرزد در موضع تبرزین

اسمدری/ta.bar.zad/تبرزد
فارسی ایران به دری افغانستان
اصطلاح دریعنوان
عنابتبرخون
مختصات افغانستان
نوع محتواشرحردیفلسانضرب المثل ها، مقولات، کنایات و گفته ها
ضرب المثل ها، مقولات، کنایات و اصطلاحات عامیانه

کنایتی است از صحبتی که به جا و به موقع گفته شود. میتواند همچنان معنی منفی را ارائه کند
عبدالله افغانی نویس

ضرب المثلدریتبر را به درز زدن
جغرافیه
معرفی مختصرکتگوریاسم یا کلمه

​قریه ایست مربوط حکومت در ۳ جاغوری متعلق حکومت اعلی، غزنی مسافه آن از مرکز حکومتی تخمین ۷۰ کیلومتر می باشد. (قاموس جغرافیای افغانستان).

قریهقریهٔ تبرغانک خواجه علی