انگلیسی | پښتو | شرح | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
Dependent, subordinate, citizen | خبره منونکی، امر منونکی، مطیع
| در ریاضی هرگاه میان دو تغییرپذیر چنان بستگی وجود داشته باشد که تغییر یکی در دیگری تغییری پدید آورد؛ نخستین را متغیر اصلی و دومی را متغیر تابع یا «تابع » گویند | تابِع- رام، فرمانبردار، مطیع، تبعه، تابعه، پیرو، دنباله رو، طرفدار، وابسته، هواخواه، جمعِ آن تَوابِع و تُبّاع و تابِعین | اسم فاعل - صفت | عربی | /taa.be'/ | تابع |
The first citizen, the first follower | | | نخستین تبعه، اولین دنباله کننده | اسم مرکب - صفت | ترکیب عربی و عربی | /taa.bay'.a.wal.ya/ | تابع اولیه |
؟؟؟ | | | مطیع و فرمانبردار شدن، پیرو گشتن، دنباله رو شدن
| مصدر مرکب | ترکیب دری و عربی | /taa.be.sho.dan/ | تابع شدن |
؟؟؟ | | | بنده و فرمانبردار، پیرو و تابع، در ادبیات قدیم افغانستان تا اوایل قرن بیستم این کلمه در گفتار و نوشتار بسیار معمول بود اما از آنجائیکه کلمهٔ تابع صیغهٔ اسم فاعل است و مفهوم را ارائه میکند به پسوند دار ضرورت ندارد این اسم فاعل مرکب متروک گردید
| اسم فاعل - صفت - اسم مرکب | ترکیب دری و عربی | /taa.be'.daar/ | تابعدار |
Citizenship | تابعوالی، تسلیموالی، فرمان منل، تبعه، ملیت
| | تبعیت، تابع بودن، تبعه، قومیت، ملیت، اطاعت، انقیاد، فرمانبرداری، پیروی
| مصدر جعلی - اسم مصدر | عربی | /taa.be'.yat/ | تابعیت |
Followers | | | جمعِ تابع، مطیعین، فرمانبرداران
| اسم جمع - اسم فاعل - صفت | عربی | /taa.be'.een/ | تابعین |