انگلیسی | پښتو | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
Consistency, organization, coherency, soundness | سمون، غږملتيا، همغږي، هم آهنګي، برابر، منظم، منسجم- منظم كول، سمون | منظم شدن و با هم هماهنگ شدن. ه وضعیت یا حالتی اشاره دارد که در آن اجزا یا عناصر مختلف به طور هماهنگ و یکپارچه عمل می کنند و به هم مرتبط هستند. این کلمه معمولاً برای توصیف موقعیتهایی استفاده می شود که در آنها اجزا یا بخشهای مختلف به صورت منسجم و هماهنگ عمل میکنند. | اسم مصدر | عربی | /en.se.jaam/ | انسجام |