انگلیسی | پښتو | شرح | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
Suffix, postfix | الف ــ څو د شمېر د مالومولو په پار کارول کېږي ب ــ د دري ژبې په کلماتو کې د روستاړي په ډول کارول کېږي لکه نوشت + اند= نوشتند
| | الف- کلمۀ /اند/ در قدیم به حیث عدد مجهول با اعداد کامل (مثلاً بیست، سی ، پنجاه ، صد) استعمال میشد، مثلاً ( بیست واند - سی واند - صد واند)، اما به مرور زمان تلفظ آن به /چند/ تبدیل شده است، مثلاً (بیست و چند - سی و چند - صد و چند)، یعنی عدد مجهولی را در پهلوی عدد کامل اضافه میکند. توجه شود به شرح کلمه - (ب) /اند/ در نگارش به حیث پسوند به شکل /- ند/ در پهلوی کلمات قرار می گیرد،
مثلاً نوشت + اند= نوشتند - گفت + اند = گفتند - میخورد + اند = میخوردند -
خواه + اند = خواهند رفت - اما باصیغۀ ماضی قریب به صورت کامل نوشته
میشود، مثلاً دیده + اند = دیده اند - آورده + اند =آورده اند - (ب) پسوند
/-اند/ هرگاه باصیغۀ امر بعضی افعال یکجا شود، اسم معنی میسازد، مثلاً چل +
اند = چلند - گز + اند = گزند - رو + اند + روند / هاشمیان
| پسوند | دری | /and/ | اند |
cover it | پوښل لکه گچ پر دیوال موښل
| | صیغۀ امر فعل اندودن ( اندود - اندوده )، به معنی پوشاندن چیزی با یک پردۀ نازک، مثلاً کاه گل یا گچ که به دیوار می مالند - این کلمه در قدیم رائج بوده و در اوستا و سانسکرت با اندک تغییر تلفظ به کار میرفته که بعداً متروک شده است / هاشمیان | صیغۀ امر | دری | /an.daa / an.daay/ | اندا / اندای |
A- drop, throw, put, toss B- Shooting, gunning, blasting, gunfire, firing | الف ــ واچاوه ب ــ په نظامي چارو کې: ویشتل، فیر کوب، ډز کول
| | الف- صیغۀ ماضی فعل انداختن ( انداز - انداخته) ب- در عسکری به معنی حمله، نشانه زدن و فیر کردن توسط تفنگ | صیغۀ ماضی | دری | /an.daakht/ | انداخت |
A- To toss, to cast, to throw, to drop, to pitch. B- abortion | الف ــ غورځول، غوړول، په شدت سره د بدن د غړو ښورول ب ـ له نس نه د اولاد غورزول، د جنین ایسته کول
| ازین کلمه که مصدر است، با ایزاد «وند» ها معانی مختلف ساخته میشود، مثلاً برانداختن = برطرف کردن، معزول کردن - پس انداختن = معطل قراردادن ، به تعویق انداختن - دست انداختن = به چپات یا مشت زدن، تیله و تنبه کردن، جنگ و جدال براه انداختن، بالای زنها دست درازی کردن - ازپای انداختن = قوۀ فزیکی شخص را خنثی کردن، مانده و زله ساختن - از نفس انداختن = جریان تنفس شخصی را بستن، ناتوان ساختن - به زندان انداختن = محبوس ساختن، آزادی شخصی را سلب کردن... / هاشمیان | الف - رها کردن، پرتاب کردن،گستردن، تکان دادن شدید اعضای بدن، با حرکت بسیار سریع چیزی را محکم گرفتن مثلاً دست انداخت دروازه را محکم گرفت. در داخل چیزی قرار دادن مثلاً در داخل آب انداخت. به عمل آوردن مثلاً سرکه انداخت. کماری را آغاز کردن مثلاً سررشتۀ کار را انداخت. نقش کردن مثلاً قالب انداخت ب - سقط جنین، اولادش را انداخت | مصدر متعدی | دری | /an.daakh.tan/ | انداختن |
A- Pitch in, join in to help with a task or activity B- perspective, view point C- lay, put down | | | صیغۀ امر فعل انداختن ( انداخت - انداخته - خواهد انداخت). این کلمه معانی مختلف در بردارد، مثلاً - (الف) انداز قامت ( بیانگر وضع و قیافه) - (ب) اعانه دادن برای یک فامیل محتاج - (ج) سهیم شدن در یک میله یا در یک مسافرت با دوستان - (د) قسمتی از اسم مرکب یا صفت را میسازد، مثلاً پای انداز (اسم مرکب) - (هـ) چشم انداز (صفت - اسم معنی)- (و) شرانداز (صفت) | صیغۀ امر | دری | /an.daaz/ | انداز |
Size, measure, extent, measurement, gauge, scale | | | این کلمۀ دری در عربی به چند شکل معرب شده - (الف)/هِنداز -هِندازة- هِنداسة/ (درمقایسه با هندسه) - (ب) معنی معادل آن در انگلیسی /سایز/ است - (ج) در ترکیبات اندازه شدن - اندازه گرفتن - اندازه کردن، به معانی مختلف به کار میرود - (د) در ترکیباتی از قبیل اندازه نگهداشتن - از اندازه گذشتن، به معانی دیگر به کار میرود -(هـ) به اندازه (صفت) - (و) بی اندازه (قید) است / هاشمیان | اسم | دری - معرب | /an.daa.za/ | اندازه |
Measureing, ascertain the size, amount, or degree of (something) by using device marked in standard units | اندازه کول، د مځکې یا کوم محل د کچې مالومول یا په مځکه کې د اوبو کچه یا اندازه مالومول
| | طرز العملی است برای پیدا کردن بزرگی و مساحت زمین - برای معلوم کردن عمق و مقدار آب در چاه ها - بند ها و دریا ها از اندازه گیری کارمیگیرند که آنرا سایزگیری گویند. عمل اندازه گرفتن . مقیاس گیری | اسم مصدر مرکب | دری - معرب | /an.daa.za.gee.ree/ | اندازه گیری |
Body, frame, microcosm, corporality | بدن، بدن او تن. د بدن يوه حصه، بند، جمع- اندامونه، غړي، هډ. گل اندام، گل بدن، هنډه، هډور | هر یک از اعضای بدن - اندام تناسلی - قسمت های دستگاه تناسلی جانوران که در عمل جفت گیری و تولید مثل شرکت دارند. اندام حسی - هر یک از اندام های تخصصی مانند - چشم ، گوش ، زبان و امثالهم | پیکر، تن، تنه، جثه، جسم، قامت، قد، کالبد، هیکل | اسم ذات | دری | /an.daam/ | اندام |
Sfather/mother/sister/brother, in, into, within | | | الف- به معنی ناسکه، خواهر و یا برادری که از پدر یکی و از مادر جدا باشند. مثلاً برادر اندر - خواهر اندر- مادر اندر ب- این کلمه در قدیم در اوستا و پهلوی اشکانی به معنی (در بین - در میان) رائج بوده است مثلاً: اندرین دنیای فانی گم شدم سرتا به پا ***** دست خالی میروم روز حشر نزد خدا -- واهب | پسوند - کلمۀ ربط - اسم و لقب | دری | /an.dar/ | اندر |
See Saw | له یوه اوږده ډبل لرگي نه جوړ د کوچنیانو د لوبو اسباب داسې چې یو کوچنی یې پر یوه سر او بل یې پر بل سر کیني او ښکته پورته کېږي
| | یک آلۀ بازی طفلانه که توسط دو ستون چوبین صورت میگیرد - درحالت عادی دو طرف یک ستون (میله) در حالت توازن قرار می داشته باشد - بالای دو طرف ستون ( میله) یک، یک نفر و یا یشتر از آن قرار می گیرند و آنرا از توازن برون میکشند که گاهی یکطرف آن به زمین نزدیک شده و طرف دیگر آن به سمت بالا میرود و بار دیگر برعکس آن -در عرف عام افغانستان آنرا /اندل چو/ تلفظ کنند. / هاشمیان | اسم آلت | دری | /an.dar.choo/ | اندرچو |