انگلیسی | پښتو | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
Implementation, implement, fulfillment, accomplishment, execution | اِنتها او د کار پای، پایله، د پیل ضد، عاقبت، غایت، تر سره کول، اِختتام، بشپړول | صیغۀ امر فعل انجامیدن (انجامید - انجامیده) ، به معنی خاتمه یافتن - پایان یا آخر کاری - درترکیباتی از قبیل انجام پذیرفتن - انجام گرفتن -انجام یافتن - انجام دادن (= سامان دادن) - درانجام کار تأخیرکرد - استعمال میشود انتها ، پایان و آخر و عاقبت هر کار، اتمام کار
| قید - صفت | دری | /an.jaam/ | انجام |
To complate, to fullfill, to accomplish | پای ته رسېدل، کار ترسره کېدل، پېښېدل
| به پایان رسیدن، پایان یافتن، بنهایت رسیدن و آخرشدن کار، اجراء شدن، منجر شدن | مصدر جعلی | دری | /an.jaa.mi.dan/ | انجامیدن |