انگلیسی | پښتو | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
Pressure, compression, press, push | کیښکودل، فشار ورکول. دا پخوانی ویی(کلمه) ده، اوس نه کارول کیږي
| فشر و فشار دیده شود، صیغۀ امر و زمانۀ حال فعل افشردن به معنی فشار دادن که در قدیم استعمال میشد و حالا متروک شده- زمانۀ ماضی آن افشرد- استمرار آن افشرده. / هاشمیان فشردن . چیزی را سخت بهم گرفته بزور پنجه خلاصه ٔ آن برآوردن و این را به تازی عصیر گویند. افشاردن . فشردن . پالودن. فشار دادن . آب یا شیره یا روغن چیزی را بفشار گرفتن . عصاره گرفتن . افشره گرفتن . شپلیدن و افشاردن مرادف این است. افشاردن . فشاردن . ضغط. تنبیذ. نبذ. انباذ. انتباذ. دستم نیک بیفشرد و از خواب بیدار شدم و همچنان مینمود که اثر آن بر دست من است. قلم ملوک چنان باید که بوقت نبشتن بدیشان رنج نرسد و انگشتان نباید افشرد
| صیغۀ امریه | دری | /af.shur/ | افشر |
To compress, to press | کېښکودل، په فشار سره یو شی په بل شي کې ورننیستل
| و یا فشردن و یا فشاردن، فشار دادن، آب و عصاره میوه جات را با فشار برآوردن- آب یا شیره یا روغن چیزی را با فشار درآودن- چیزی را سخت به هم بزور پنجه فشردن
| مصدر متعدی | دری | /af.shur.dan/ | افشردن |