Select/Deselect all list
Click on the keyboard if you do not have the correct keyboard layout.
مجمع اللغات
انگلیسیپښتومعنینوعیت کلمهریشۀ لغتتلفظاسم یا کلمه
Pressure, compression, press, push

​کیښکودل، فشار ورکول. دا پخوانی ویی(کلمه) ده، اوس نه کارول کیږي

فشر و فشار دیده شود، صیغۀ امر و زمانۀ حال فعل افشردن به معنی فشار دادن که در قدیم استعمال میشد و حالا متروک شده- زمانۀ ماضی آن افشرد- استمرار آن افشرده. / هاشمیان​​
فشردن . چیزی را سخت بهم گرفته بزور پنجه خلاصه ٔ آن برآوردن و این را به تازی عصیر گویند.  افشاردن . فشردن . پالودن.  فشار دادن . آب یا شیره یا روغن چیزی را بفشار گرفتن . عصاره گرفتن . افشره گرفتن . شپلیدن و افشاردن مرادف این است. افشاردن . فشاردن . ضغط. تنبیذ. نبذ. انباذ. انتباذ. دستم نیک بیفشرد و از خواب بیدار شدم و همچنان مینمود که اثر آن بر دست من است.
قلم ملوک چنان باید که بوقت نبشتن بدیشان رنج نرسد و انگشتان نباید افشرد

صیغۀ امریهدری/af.shur/افشر