انگلیسی | پښتو | شرح | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
Earthly paradise, garden, terrace, happy valley, land of youth, new atlantis, | ښکلی بڼ، بوستان، گلستان، په روایاتو کې داسې هم راغلي چې د یو ښکلي افسانوي باغ نوم و چې شداد جوړ کړی و، مجازاً جنت ته هم ویل کیږي
| نام باغی که شداد پسر عاد به تقلید از صفات بهشت درست کرده و دعوی خدایی نمود، اما هنگام داخل شدن در آن جان باخت. بی تو بوستان و گلستان دژم است ــــ با تو آن خشکی صحرا، ارم است ـــ مسعود فارانی
| بوستان، گلستان ، باغ ، جای فرحبخش ، بهشت، پردیس، جنان، جنت، فردوس، مینو، نعیم ــــ در روایات، شهر یا باغی که شدّاد بنا کرد و بهمنزلۀ بهشت زمینی بوده است. مثال ، نشاط ارم ، مرغ ارم، باغ ارم
| اسم خاص - اسم معنی | دری | /e.ram/ | ارم |
wish, desire, ambition, aspiration, wishing | | | این کلمه را عوام /آرمان/ تلفظ کنند ، به معنی نهایت مطلوب - آرزو - و در زبان دری در ترکیباتی از قبیل هوس و ارمان - ارمان به دلش ماند - ارمان به دل رفت - ارمان ارمان وغیره استعمال میشود / هاشمیان | اسم معنی | دری | /ar.maan/ | ارمان |
Idealist | | | خیالباف، خیالبند، پندارگرا، خیالپرداز، ایده آلست، مقابل واقعیت گرا
| اسم فاعل - صفت - اسم مرکب | ترکیب دری و دری | /ar.maan.ge.raa/ | ارمانگرا |
Present, bounty, sorvenir, gift | | | اَرمغان یک کلمۀ وامگیری شده/عاریت شده از شاخه زبان اورغز/ترکی باشد، به معنی تحفه - خصوصاً تحفه ای که از مسافرت آورده شود و آنرا سوغات گویند. «ارمغان» به معنای هدیه، تحفه یا سوغات است که به عنوان نشانهای از محبت یا یادگاری به کسی داده میشود. این کلمه معمولاً برای اشاره به چیزی ارزشمند، چه مادی و چه معنوی، به کار می رود که از جایی آورده شده یا به کسی تقدیم میشود. برای مثال: - «ارمغان سفر» به معنای سوغاتیهایی است که از سفر آورده شدهاند.
- «ارمغان عشق» می تواند به معنای هدایای معنوی و احساسات لطیفی باشد که عشق به همراه دارد.
| اسم | ترکی | /ar.ma.ghaan/ | ارمغان |
Harmonium | الف ــ د المونیو فلز عامیانه تلفظ ب ــ د موسیقي د الې (هامونیم) عامیانه تلفظ
| | الف- تلفظ عامیانۀ فلزی بنام الومونیوم ب- تلفظ عامیانۀ یک آلۀ موسیقی بنام هارمونیم | اسم ذات - اسم آلت | لاتین | /ar.mun.ya/ | ارمونیه |
Harmonium player (harmonium is musical keyboard instrument of the reed organ family)perated | | | ارمونیه زن، ارمونیه چی، آنکه ارمونیه می نوازد (اسم حرفه)
| اسم فاعل - صفت - اسم مرکب | ترکیب لاتین و دری | /ar.mun.ya.na.waaz/ | ارمونیه نواز |