انگلیسی | پښتو | شرح | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
Civility, propriety, politeness, tact, manner | ادب، آداب، تواضع، تربیت، پوهه
| | کلمۀ عربی که جمع آن آداب است، به معنی نزاکت - فروتنی - تواضع - تربیت - طرز معاشرت - آراسته - مهذب - تدبیر - تمدن - دانش -در ترکیباتی از قبیل ادب آموختن - ادب پذیرفتن - با ادب - بی ادب - به معنی تربیت یافتن در ترکیباتی از فبیل ادب شدن - ادب کردن - ادب یافتن - در ادب و ادبیات به معنی ادب آموختن - ادب پروردن ، استعمال مبشود. / هاشمیان | اسم معنی | عربی | /a.dab/ | ادب |
??? | | | مشوق ادب، مروّج فرهنگ، دوستدار دانش و فرهنگ | اسم فاعل - صفت - اسم مرکب | ترکیب دری و عربی | /a.dab.par.wa.ree/ | ادب پرور |
Literati | د /ادیب/ جمع بڼه: ادبلرونکي، ادبورکونکي، قلموال، پوهان
| | اُدَباء- جمع أدیب، ادب دارندگان . ادب دهندگان، دانشمندان، دارندۀ قلم نویسا، اهل قلم، مردمانی که دارای أدب و فرهنگ اند، ادیبان، مؤدبان | اسم جمع - اسم فاعل - صفت | عربی | /u.da.baa/ | ادباء |
adversity, misery, misfortune | بد مرغي، کم طالع، بدبختي، ماتیدل، د طالع او نیکمرغۍ ضد
| | اِدبار- کلمۀ عربی، ضد اقبال، طالع و سعادت - به معنی کم طالعی - بدبختی - نگونبختی - شوربختی - ورشکست - در قدیم - مفلوبیت - شکست خوردگی - پشت گردانی - در ترکیباتی از قبیل - ادبار آمیز - ادبار آور که ضد آن اقبال امیز است، استعمال میشود. / هاشمیان | اسم مصدر | عربی | /ed.baar/ | ادبار |
Literary | له ادب سره، له ادب نه ډک، په کلام کې ادبي صنایع په پام کې نیول
| کلمهٔ "ادبی" به معنای مربوط به ادب، ادبیات یا نوشتار و گفتار است. این کلمه در زمینه های مختلف معنای خاص خود را دارد مربوط به ادب: وقتی "ادبی" به معنای مربوط به ادب به کار می رود، به رفتارها و گفتارهایی اشاره دارد که نشان دهنده احترام، نزاکت، و رعایت اصول اخلاقی در برخورد با دیگران است. به عنوان مثال، "گفتار ادبی" یعنی گفتاری که مؤدبانه و با احترام بیان می شود مربوط به ادبیات: در این معنا، "ادبی" به هر چیزی که به حوزه ادبیات مرتبط باشد اشاره دارد، مانند آثار ادبی، نقد ادبی، سبک های ادبی و غیره. برای مثال، "متن ادبی" به متنی گفته می شود که از نظر محتوا، سبک نگارش و زبان، ارزش ادبی داشته باشد. بنابراین، بسته به زمینهای که کلمهٔ "ادبی" در آن استفاده می شود، می تواند به ادب یا ادبیات اشاره داشته باشد. کلمهٔ "ادبی" یک صفت است. این لغت برای توصیف اسم های مانند "متن"، "سبک"، "گفتار"، و موارد دیگر به کار می رود تا خصوصیت یا کیفیت مربوط به ادب یا ادبیات را بیان کند. مثلاً متن ادبی: متنی که دارای ارزش های ادبی است. گفتار ادبی: گفتاری که مؤدبانه و با رعایت ادب است. در این موارد، "ادبی" به عنوان یک صفت عمل می کند و خصوصیت خاصی را به اسم های همراهش نسبت می دهد. | آگنده از ادب، مملو از ادب، صنایع ادبی در ادبیات دری به کار بردن فنونی را گویند که رعایت آنها بر جلوه ها و جنبه های زیبائی و هنری سخن و یا نوشته بیافزاید. البته صنایع ادبی شامل دو دسته تناسب هائی صوتی و معنائی می باشد | صفت نسبتی | ترکیب دری و عربی | /a.da.bee/ | ادبی |
Literature | د/ادب او ادبیه/ جمع بڼه: ادبي آثار، منظوم او منثور لیکل شوي او چاپ شوي اثار
| | کلمۀ عربی، جمع /ادبیه/ وهمچنین جمع /ادب/ ، به معنی آثار ادبی، آثار نوشته شده و چاپ شده (منثور و منظوم) - دانستنی های ادبی ( فنون ادبیه - علوم ادبیه) که بعداً بعوض آنها اصطلاح اجتماعیات به کار رفته است | اسم جمع - اسم معنی | عربی | /a.da.bee.yat/ | ادبیات |
literary knowledge, literary expert | ادبیات پیژندنه، ادبي پوهه، ادبي مطالعات
| | ترکیب عربی و دری - این اصطلاح که از نظر لغوی معنی دانش ادبی دارد، بعد از سال 1960 در افغانستان به مطالعات ادبی تبدیل شده است. / هاشمیان | اسم مرکب | ترکیب دری و عربی | /mu.too.re.dee.zel/ | ادبیات شناسی |
Literary work in metrical form, poetic literature | منظوم ادبیات، عروضي اشعار لکه: غزل ـ قصیده
| | ادبیات منظوم به گفته ها و نوشته های اطلاق می گردد که سطر های آن از روی تعریف و از روی انضباط با نظم خاصّی آرایش یافته باشد. و از نوعی ترتیب و سلیقه برخوردار باشد، مثل شعر عروضی ، غزل ، مثنوی. | اسم مرکب - صفت | یونانی و انگلیسی | /a.da.bee.aa.te.man.zoom/ | ادبیات منظوم |
Classical literature | د یوې ژبې پخواني اثار، د یوې ژبې تلپاتې اثار چې د یوې ژبې ویاړمنه او تلپاتې پانگه گڼل کېږي
| | ادبیات کلاسیک رمز ماندگاری و جاویدانگی ادبیات در یک جامعه و ملت است. زیرا ادبیات زبان فرهنگ یک ملت است و فرهنگ هر ملت متشکل از تفکرات، آئین ها، آداب و رسوم مردم آن است. یعنی برخلاف تصور عامه که ادبیات را دانستن معنی لغات مهجور و از بربودن اشعار بزرگان محدود می کنند، ادبیات خاصتاً ادبیات کلاسیک یک جامعه آشنائی با چگونگی فهم اقوام و اقشار مختلف جامعه است. یعنی اولین ارزش مطالعۀ ادبیات کلاسیک آن است که به ما کمک می کند که با زبان قشر همان جامعه آشنا شویم و از این راه به تفکر آنها راه پیدا کنیم | اسم مرکب - صفت | ترکیب لاتین و عربی | /a.dab.y.aa.te.klaa.seek/ | ادبیات کلاسیک |