انگلیسی | پښتو | شرح | معنی | نوعیت کلمه | ریشۀ لغت | تلفظ | اسم یا کلمه |
Effective, efficient, impressive | تاثیر کونکی، تاثیر منونکی
| | موثر, مفید, قابل اجرا, کاری, تاثیر پذیر | اسم مرکب - صفت | ترکیب دری و عربی | /a.sar.gu.zaar/ | اثرگذار |
A- Effect, trace, Mark B- Impression, influence C- Mark, trail D- Literary Work, product, Publication, Handiwork | | 1- نشان، نشانه، علامت باقی مانده از هر چیز بقیۀ. چیزی بر جا ماند. کاری یا عملی خطیر . 2 - جای پا داغ پا نشان قدم . 3 - حدیث 4 - گفت. رسول حدیث نبوی روایت خبر. 5 - سخن صحابه گفت. اصحاب . 6 - داغ 7- تأثیر . 8 - تألیف تصنیف دیوان شعر یا کتاب نثر آنچه از یک نویسنده یا شاعر بجا میماند ( بعضی باین معنی غیر فصیح دانند ولی استعمالهای گذشتگان مجوز استعمال آنست ). 9 - خاصیت معلول مسبب 10 - حکمت مترتبه بر هر چیزی را اثر آن مینامند و غایت مترتب بر اشیاء را نیز اثر اشیاء مینامند .11- ( هنر ) محصول کار هنرمندی که دلالت بر وجود او کند | نفوذ، نشان، علامت، جای پا، نشان قدم، حدیث و خبر، آنچه که از کسی یا چیزی باقی بماند، تأثیر | اسم مصدر مرکب | ترکیب دری و عربی | /a.sar.gu.zaa.ree/ | اثرگذاری |