Select/Deselect all list
Click on the keyboard if you do not have the correct keyboard layout.
مجمع اللغات
انگلیسیپښتوشرحمعنینوعیت کلمهریشۀ لغتتلفظاسم یا کلمه
A. effect, trace, trail B. effect, result, outcom C. force, operation

 الف ــ نښه، چاپ، خاپ، هغه څه چې له چا یا څه نه پر ځای پاتې کیږي
ب ــ تالیف، تصنیف، د ادپي، علمي څیړنو پای، تخلیقي فرهنگي لاسته راوړنه
ج ــ یادگار، لرغوني شیان
د ــ د تورې جوهر

اثر بخشدین - اثرپذیرفتن - اثر داشتن - اثرگذاشتن - جمع آن / آثار/ است. /اثر/ برای تخلص هم به کار رفته است​

کلمۀ عربی که معانی زیاد دارد
الف- نشانه، چاپ، لکه، نقش، نشان، علامت.  آنچه از کسی و یا از چیزی بر جای باقی مانده باشد
ب - تألیف، نتیجه، تصنیف، حاصل. مثل اثر ادبی و یا یک اثر تأریخی. نتیجۀ کار علمی و ادبی یا فرهنگی کسی
 ج - یادگار، عتیقه، مهر زدن
د - تیغۀ شمشیر، جوهر شمشیر​

اسم - صفتعربی/a.sar/اثر
literary works, piece of writing, writing, written material

​د لیکوال یا مؤلف فرهنگي تولید چې د یو کتاب یا رسالې په ډول لیکل کېږي او برابرېږي

 

نوشته، کتاب و یا رسالۀ ادبی و فرهنگی که یک مؤلف نوشته  تألیف میکند و از او به یادگار می ماند​

اسم مرکبترکیب دری و عربی/a.sa.re.a.da.bee/اثر ادبی
An historical book or piece of writing

​تاریخي اثر، هغه کتاب یا رساله چې تاریخي مسایل په‌کې ثبت او لیکل شوي وي

 

نوشته، کتاب و یا رسالۀ تأریخی  که یک مؤرخ می نویسد  و از او به صفت یک اندوختۀ مؤثق تدریخی برای تأریخ کشورش برای نسل های آینده به  یادگار می ماند​

اسم مرکب - صفتترکیب دری و عربی/a.sa.re.taa.ri.khee/اثر تأریخی
Effects,result, consequences,upshot, outcomes,, reactions

د/اثر/ جمع بڼه:  اغیز، پایلې، لاسته راوړنې، اغیزې، تاثیرات

 

جمع اثر، عواقب، نتائیج، حصول، تأثیرات. مثلاً - این امر اثرات نیک و یا  وخیم دارد . ب-  جمع اثر را در «اثر» به معنی یک اندوختۀ تألیف شده فصیح نمی دانند زیرا جمع این نوع «اثر» در عربی ( آثار ) است​

اسم جمع - اسم معنیعربی/a.sa.raat/اثرات
effective, impressible

اغیزمن،  اغیزه لرونکی، اثر درلودل، اثر لرونکی

 

تأثیر گذار، متأثر کننده، تأثیر کننده. چیزی که افکار انسان را به تفکر مجبور سازد. این اثر میتواند مثبت باشد و هم میتواند منفی باشد​

اسم مرکبترکیب دری و عربی/a.sar.bakhsh/اثربخش
Effectivity   
تأثیر گذاری، متأثر سازی. چیزی که افکار انسان را به تفکر مجبور سازد. این اثر میتواند مثبت باشد و هم میتواند منفی باشد​

اسم مصدر مرکبترکیب دری و عربی/a.sar.bakh.shee/اثربخشی
Effective, efficient, impressive

تاثیر کونکی، تاثیر منونکی

 
موثر, مفید, قابل اجرا, کاری, تاثیر پذیر
اسم مرکب - صفتترکیب دری و عربی/a.sar.gu.zaar/اثرگذار
A- Effect, trace, Mark B- Impression, influence C- Mark, trail D- Literary Work, product, Publication, Handiwork

نفوذ، نښه، د پښې پل

1- نشان، نشانه،  علامت باقی مانده از هر چیز بقیۀ. چیزی بر جا ماند. کاری یا عملی خطیر . 2 - جای پا داغ پا نشان قدم . 3 - حدیث 4 - گفت. رسول حدیث نبوی روایت خبر. 5 - سخن صحابه گفت. اصحاب . 6 - داغ 7- تأثیر . 8 - تألیف تصنیف دیوان شعر  یا کتاب نثر آنچه از یک نویسنده یا شاعر بجا میماند ( بعضی باین معنی غیر فصیح دانند ولی استعمالهای گذشتگان مجوز استعمال آنست ). 9 - خاصیت معلول مسبب 10 - حکمت مترتبه بر هر چیزی را اثر آن مینامند و غایت مترتب بر اشیاء را نیز اثر اشیاء مینامند .11- ( هنر ) محصول کار هنرمندی که دلالت بر وجود او کند​
نفوذ، نشان، علامت، جای ‌پا، نشان ‌قدم، حدیث و خبر،  آنچه‌ که ‌از کسی‌ یا چیزی ‌باقی ‌بماند، تأثیر ​​
اسم مصدر مرکبترکیب دری و عربی/a.sar.gu.zaa.ree/اثرگذاری
فارسی ایران به دری افغانستان
اصطلاح دریعنوان
نشان انگشتاثر انگشت